خاستگاه موسیقی و آواز واقعا از کجاست؟ چرا موسیقی را دوست داریم؟
به گزارش وبلاگ نیک دل، انسان ها خیلی پیش تر از آنکه ابزارها و حسگرهای مدرن تشخیص و تحلیل صداها و آواها ابداع شود، با محدوده های صداهایی خاص جانداران دیگران و حتی محیط بی جان آشنا بوده اند.
1-قبیله های هوتو و توتسی در مرکز آفریقای شرقی صدا های ارتباطی فیل ها که فرکانس بسیار پایینی دارند را می شناسند و قرن ها پیش از آنکه دانشمندان مدرن از وجود چنین صدا هایی آگاه شوند آن ها را در آواز ها و داستان هایشان گنجانده اند.
2-هزاران سال است که شکارچیان تلینگیت در ساحل اقیانوس آرام در غرب آمریکای شمالی و شکارچیان اینوئیت در قطب شمال صدا های نهنگ ها را از طریق تنه قایق هایشان شنیده اند. دانشمندان این صدا ها را نخستین بار در دهه 1940 ضبط کردند.
3- بچه های کوچک قبیله باآکا در جنگل زنگا-سنگا در جمهوری آفریقای مرکزی معنای بسکمک از صدا های جنگل در ارتباط با غذا و خطر را می دانند.
اما واقعا چگونه توجه به صدا های طبیعی و صدا هایی که توسط انسان های دیگر تولید می شوند به افزایش احتمال بقای نیاکان ما انجامیدند؟
چگونه توجه به صدا های طبیعت، باعث شد که ساز بسازیم و از صداهای پیچیده و هنر تولید کنیم؟
پیام علف زاری که در آن افراد زیادی آوا سر می دهند ممکن است این باشد که محیط خالی از جانوران شکارچی است. برعکس، توقف ناگهانی آوا ها احتمالا به معنای تغییری مهم است. در طبیعت، سکوت ناگهانی بیشترین توجه را جلب می کند.
بسکمک از رویداد های فیزیکی که برای جانوران اهمیت دارند، همچون توفان های پر آذرخش، تندباد ها، فوران های آتشفشانی، و آبشار ها، صدا های بلندی تولید می کنند. صدا های دیگر، همچون حرکت هوا از میان تاج پوشش درختان، علف ها، یا برگ های خشک، نرم تر هستند.
مداربندی عصبی در پایه میان مغز و بخش بالایی طناب نخاعی که تولید صدا را کنترل می کند بیش از چهارصد میلیون سال پیش در نیای مشترک تمام جانوران صدادار موجود بود، اما به احتمال زیاد جانوران در بیش از سه چهارم از عمر تکاملی حیات روی زمین چیزی جز صدا های اتفاقی و بی اهمیت تولید نمی کردند.
استفاده از مجرای صدا برای برقراری ارتباط نوآوری مهمی بود. به جانوران امکان داد بدون آنکه خودشان را در معرض دید شکارچیان بالقوه قرار دهند پیام بفرستند. موجودی که پیام دیداری ارسال می کند جای خود را آشکار می سازد.
توجه به صدا های طبیعت و نشان دادن واکنش به آن ها هم برای جانوران صدادار ارزش بقا دارد و هم برای جانوران بی صدا. توجه به صدا های طبیعت برای نیاکان دور ما قطعا ارزش بقا داشت. صدای آب خروشان ممکن است نشانه وجود تنداب های خطرناکی در ادامه جهت باشد. صدا ها ممکن است حضور طعمه مطلوب، شکارچیان خطرناک، یا دشمنان انسانی را آشکار سازند. وزوز زنبور ها ممکن است نشان دهنده جای عسل باشد. شکارچیانی که به صدا های جانوران توجه می کنند پیروز تر از افرادی بوده اند که آن ها را نادیده دریافتد.
بعضی پرندگان و نهنگ ها چنان به آوا هایشان جزئیات می دهند و آن ها را پیچیده می کنند که تبدیل به آوازی می شوند که از نظر ما آهنگین هستند. آن ها از همدیگر تقلید می کنند و با دوئل های آوازی با هم بر سر فضا و جفت رقابت می کنند. انسان از نظر آهنگ های پیچیده ای که می سازد با نزدیک ترین خویشاوندان خود تفاوت فاحشی دارد.
در هیچ زمانی در تاریخ ثبت نشده که فرهنگ انسانی وجود داشته باشد که موسیقی نداشته باشد.
موسیقی در ما هیجانات قدرتمندی همچون لذت، شادی، خلسه، اندوه، هراس و بیزاری ایجاد می کند. موسیقی بر ذهن و بدن ما تأثیری نیرومند می گذارد.
موسیقی درمانی از دوران باستان تا به امروز در بسکمک از جوامع کاربرد گسترده ای داشته است. بسکمک از بیمارستان ها و درمانگاه ها برای آرامش دادن به بیماران و کاستن از نیاز به بیهوشی عمومی از موسیقی استفاده می کنند. نوزادان نارس در صورتی که به لالایی گوش کنند سریعتر وزن می گیرند و زودتر از بیمارستان مرخص می شوند.
شگفت انگیز است که چیزی غیرضروری همچون موسیقی بتواند چنین تأثیری بر زندگی ما بگذارد. هیجانات نیرومندی که موسیقی در ما برمی انگیزد نشان می دهد افرادی که این هیجانات را داشتند در بقا و پیروزیت تولید مثلی پیروز تر از افرادی بودند که واکنش های هیجانی ضعیف تری به موسیقی داشتند. اما چرا؟
در نیمه نخست قرن بیستم، پژوهشگران رشته موسیقی شناسی اقوام می خواستند به خاستگاه و تکامل موسیقی و جایگاه موسیقی در ذهن انسان پی ببرند.
یک نمونه جالب از پژوهش های موسیقی شناسی اقوام پروژه آوازسنجی است. هدف این پروژه که در سال 1959 راه اندازی شد آن بود که نظریه آلن لومکس را بیازماید که بر اساس آن سبک موسیقی یک فرهنگ، یعنی الگوی شیوه های رایج موسیقی در آن، سازمان اجتماعی و سبک زندگی اش را نشان می دهد.
لومکس با کمک همکارانش بیش از چهار هزار آواز از بیش از چهارصد فرهنگ مختلف را تحلیل کرد. نتیجه گیری اصلی او این بود که سبک آواز مطلوب یک فرهنگ نوعی از رفتار را بازتاب می دهد و تقویت می کند که در شیوه اصلی تأمین معیشت آن و در نهاد های اجتماعی مرکزی و نظارتی آن نقشی اساسی و معین کننده دارد.
خاستگاه موسیقی
نخستین شخصی که به طور جدی درباره تکامل موسیقی اندیشید کسی نبود جز چارلز داروین. همسر داروین، اما، در نواختن پیانو استعداد داشت؛ پیانونوازی روزانه او داروین را اسیر خود کرده بود. زندگی خانوادگی داروین و عشق او به موسیقی تأثیر آشکاری بر اندیشه اش گذاشت. او در کتاب نسب انسان، و انتخاب در رابطه با جنسیت، ده صفحه را به آواز پرندگان و شش صفحه را به موسیقی در انسان اختصاص داد. از نظر او هر دوی این پدیده ها پیامد انتخاب جنسی بودند، ویژگی هایی که به عنوان نمایشی برای جلب شریک جنسی پدید آمده و پیچیده شده اند.
از نظر او محتمل به نظر می رسد که پیشینیان انسان، چه نر ها و چه ماده ها یا هر دو جنس، پیش از آنکه دارای توانایی بیان عشق دوسویه خود با زبانی گویا شوند، سعی می کردند با نت های موسیقایی و ضرباهنگ از همدیگر دلربایی کنند.
استیون می تن در کتاب سال 2005 خود با عنوان نئاندرتال های آوازخوان، می گوید که اگر موسیقی صرفا یکی از اختراعات جدید انسان باشد، خیلی بعید است که بتواند عمیق ترین هیجانات ما را چنین به آسانی و با این ژرفا تحریک کند. یا بتواند بدن ما را تحریک کند که هنگام گوش دادن به موسیقی خود به خود آغاز به ضرب دریافت با انگشتان دست و پا کنیم. در واقع، حتی هنگامی که بی حرکت می نشینیم، باز هم موسیقی نواحی حرکتی مغز ما را فعال می کند.
در دهه های اخیر، اندیشمندانی از رشته های گوناگون پا پیش گذاشته اند تا فرضیه های جدیدی درباره چگونگی پیدایش موسیقی انسان مطرح کنند.
بعضی گفته اند که موسیقی پیامد جانبی داشتن مغزی بزرگ، یا خودآگاه بودن، یا به وجود آوردن فرهنگی پیچیده و اکتسابی، یا داشتن انرژی مازاد است. هیچ کدام از این تبیین ها استدلال نکرده اند که موسیقی نوعی امتیاز سازشی به انسان می دهد. این استدلال ها از نظر تکاملی معنای چندانی ندارند زیرا انرژی مازاد می تواند به چربی تبدیل شود یا در ساخت فراورده هایی به کار گرفته شود که بدن به آن ها نیاز دارد و شایستگی فرد را افزایش می دهند. حجم مغز مازادی که مقدار زیادی انرژی مصرف کنند اما هیچ فایده ای نداشته باشد به سرعت توسط انتخاب طبیعی حذف خواهد شد.
بیشتر نظریه پردازانی که به طور جدی در پی ارزش سازشی موسیقی بودند سازوکار آن را انتخاب گروهی فرض کردند. به عبارت دیگر، بر این عقیده بودند که موسیقی به جای آنکه سودی برای افرادی که آن را می سازند یا به آن واکنش نشان می دهند داشته باشد، به سود گروه های اجتماعی بوده است.
اما برای آنکه ما به آهنگین ترین گونه در میان میلیون ها گونه تبدیل شویم، نیرو های انتخابی قدرتمندی باید روی ما عمل کرده باشند.
آواز خواندن بسیار باستانی است. در اواخر دهه 1980، باستان شناسان فرانسوی در اواخر دهه 1980 در کاوش هایشان در غار های پیش از تاریخ در جنوب غربی فرانسه از آواز استفاده کردند. آن ها کشف کردند دهلیز هایی که بیشترین نقاشی های دیواری را در خود جای داده اند خیلی طنین دار هستند و به این نتیجه رسیدند که غار ها محل برگذاری مراسم همراه با موسیقی بودند.
موسیقی سازی احتمالا با ساز های کوبه ای آغاز شد - کوبیدن با کف دست روی کفل، شکم، ران، دست زدن و کوبیدن پا به زمین، ساخت ساز دست کم پنجاه هزار سال سابقه دارد. در حفاری قدیمی ترین چینه های عصر سنگ جغجغه های مهر ه ای، دقک دوکی، گاو بانگ و فلوت های استخوانی به دست آمده است.
قدیمی ترین ساز شناخته شده که تکه هایی از فلوت های استخوانی از اسلوونی است، حدود چهل و چهار هزار سال قدمت دارد.
ساز هایی که در غار هوله فلس در جنوب غربی آلمان پیدا شده اند دست کم چهل هزار سال عمر دارند؛ ساز های به دست آمده از گایسکلوسترله در جنوب آلمان نیز حدود سی و شش هزار سال پیش ساخته شده اند.
اگرچه انسان دست کم پنجاه هزار سال است که موسیقی ساخته، تا پیش از اختراع نت نویسی در خاورمیانه، در حدود چهار هزار سال پیش، هیچ راهی برای ثبت و حفظ اشکال آن وجود نداشت. با اختراع نت نویسی به تدریج توانستیم خودمان را به لحاظ موسیقایی در قالب اجرا های مکرر بیان کنیم.
سود و هزینه موسیقی
بسکمک از نظریه پردازان گفته اند از آنجا که اجرای موسیقی و گوش دادن به آن بی هزینه است، موسیقی و نیز سایر اشکال هنر، می توانند پیامد جانبی سازش های دیگری همچون ولع جایگاه اجتماعی، لذت زیباشناختی از تجربه محیط ها و چیز های سازشی، و توانایی طراحی دست ساخته هایی برای دستیابی به اهداف مطلوب باشند.
اما نواختن موسیقی یا گوش دادن به آن با هزینه فرصت همراه است. هنگامی که کسی سر گرم نواختن موسیقی یا گوش دادن به آن است، نمی تواند همزمان فعالیت های زیاد دیگری انجام دهد. آواز خواندن از دیرباز با انواعی از کار ها، همچون قایق رانی، شخم زدن و برداشت محصول، و کشیدن تور ماهیگیری که در آن ها هماهنگی حرکات افراد اهمیت دارد همراه بوده است. ما می توانیم هنگام آشپزی، پاروزنی، و جست و جوی غذا آواز بخوانیم و این کار را نیز انجام می دهیم، اما هنگامی که با یک ساز مینوازیم کار چندان دیگری از دستمان بر نمی آید.
از سوی دیگر آواز خواندن، نواختن یک ساز، و پایکوبییدن انرژی مصرف می کند. نرخ سوخت و ساز ما در هنگام پایکوبی شدید شش برابر زمان استراحت است. پایکوبییدن از نظر مصرف انرژی به اندازه شنا کردن و دو برابر راه رفتن سریع هزینه دارد. طبل زدن محکم نیز به همین اندازه پر هزینه است. پایکوبیندگان در جوامع سنتی اغلب پس از پایکوبی از خستگی از پا می افتند. توانایی اجرای حرکات پیچیده پایکوبی برای مدت طولانی نیازمند توان جسمی و هماهنگی عضلات است.
همچنین افرادی که سرگرم خواندن و نواختن موسیقی هستند معمولا توجه زیادی به اطرافشان ندارند. این شرایط نوازندگان و شنوندگان اولیه را در برابر حمله غافلگیرانه آسیب پذیر می ساخت. موسیقی صدا های دیگر را می پوشاند و جای گروه را لو می دهد. جانوران شکارچی و دشمنان انسانی به آسانی می توانند گروهی از نوازندگان را پیدا کنند و بی آنکه تشخیص داده شوند خودشان را به آن ها نزدیک کنند.
پس چه منافعی ممکن است به این همه هزینه چربیده باشد؟
موسیقی چه فایده ای دارد؟
نواختن موسیقی معمولا فعالیتی گروهی است؛ در بسکمک از فرهنگ ها موسیقی بخشی جدانشدنی از پایکوبی است. پایکوبی در بسکمک از فرهنگ ها نقش مهمی در معاشقه بازی می کند. جنگجویان ماسایی با آواز هایی که مردانگی آن ها را می ستاید، در برابر دختران جوان مجردی که گرد آمده اند آواز می خوانند و می پایکوبیند تا دلاوری شان را به نمایش بگذارند.
پایکوبییدن دسته جمعی، دست زدن هماهنگ، و خواندن سرود همگی موجب ترشح موادی شیمیایی در مغز می شوند که هم در میان ورزشکاران و هم در میان جنگاوران هیجانات همبستگی و پیوند را افزایش می دهند. آواز خواندن و پایکوبییدن پیوند های میان ما را تقویت می کند و در ما احساس عشق و تمایل به عمل کردن به نفع گروه را بر می انگیزد.
توانایی آواز خواندن در ما چگونه و به چه علتی پدید آمد؟
1- منشأ دریافت از زبان
زبان اغلب به عنوان منشایی پیشنهاد شده که موسیقی از آن به وجود آمده است. سرود خواندن، که شکلی ابتدایی از موسیقی است، در الگو های لحن ها و ضرباهنگ های کلام مبالغه می کند. با این حال، زبان به تنهایی نمی تواند شکل گیری موسیقی را توجیه کند.
یک ایراد مهم به این نظریه آن است که ما موسیقی و زبان را عمدتا در مناطق مختلفی از مغزمان پردازش می کنیم. زبان در طرف چپ مغز پردازش می شود؛ موسیقی در هر دو طرف. به جزء آهنگین آواز های کلامی بسیار ساده، مانند شعر هایی که برای نوزاد خوانده می شود، در نیمکره راست رسیدگی می شود، در حالی که به واژه های این شعر ها در نیمکره چپ رسیدگی می شود.
به همین دلیل است که به افرادی که در اثر سکته طرف چپ مغزشان توانایی گفتار را از دست داده اند توصیه می شود برای بازیابی توان گفتار از شعر های بچه ها شیرخوار استفاده کنند. این ساده ترین اشکال آواز کلامی عمدتا در نیمکره آسیب ندیده راست ذخیره می شوند.
دانشمندان پیش از آنکه دریابند دو شبکه عصبی متمایز موسیقی و زبان را پردازش می کنند، می دانستند که بعضی افراد مبتلا به اختلالات گفتاری جدی از توانایی های عادی در موسیقی برخوردارند.
ویساریون باکوولویچ شبالین، آهنگساز روس، نخستین سمفونی اش را هنگامی ساخت که هنوز دانش آموز بود. او به عنوان استاد هنرستان عالی موسیقی در مسکو برگزیده شد و در آنجا بسکمک از آهنگسازان مشهور روس را تعلیم داد. در سال 1953 و در 51 سالگی دچار سکت های خفیف شد که به دست راست و طرف راست صورتش آسیب زد و در گفتارش اختلال ایجاد کرد. او بهبود یافت اما در 9 اکتبر سال 1959 دچار سکته ای شدیدتر شد که نیمه راست بدنش را فلج کرد و توانایی گفتارش را تقریبا به کلی از میان برد. باز هم تا انداز های بهبود یافت اما سخن گفتن و درک سخن دیگران همچنان برایش سخت بود. سکته سوم در 29 مه سال 1963 جانش را گرفت. جالب آنکه او سمفونی پنجمش را تنها چند ماه پیش از مرگ تکمیل کرد.
2- منشأ دریافت از تقلید صدا های جانوران
یک نظریه برای پیدایش موسیقی که بسکمک از جمله والریوس گایست، ویلیام بنزون و برنی کراوس آن را ترجیح داده اند، این است که موسیقی در نتیجه تقلید آواگری های جانوران دیگر به وجود آمد. بعضی مناطق مغز حاوی نورون های آینه ای هستند که هم وقتی خودمان فعالیتی را انجام می دهیم و هم وقتی که دیگران را حین انجام آن کار مشاهده می کنیم فعال می شوند. بنابراین، تقلید بنیان عصبی عمیقی دارد.
تقلید صدا به عنوان یک فرضیه جذاب است زیرا دیگر نیازی نیست که انتخاب طبیعی چیزی را از هیچ اختراع کند. کسی که آواگری های یک جانور را تقلید کرده ممکن است حرکات و رفتار آن را نیز تقلید کرده باشد که این به پایکوبی های آیینی می انجامد.
بوشمن ها با ضرب دریافت نرم روی کمان شان طرز راه رفتن جانوران مختلف را اجرا می کنند. آوا های جانوران در بسکمک از فرهنگ ها بخشی از موسیقی است.
3- منشأ دریافت از رابطه مادر و نوزاد
الن دیسنیاکی، نظریه پرداز هنری آمریکایی، از این نظریه پشتیبانی کرده که موسیقی از ارتباط میان مادران و نوزادشان به وجود آمده است. در حقیقت، ساختار موسیقی و لالایی ها در فرهنگ های مختلف سرتاسر جهان یکسان است. موسیقی و ضرباهنگ های بدن پیوند مستحکمی میان نوزاد و مادر به وجود می آورند.
گفتار رو به کودک - آنچه اصطلاحا زبان بچگانه می نامیم. در مجموع زیرتر است، دامنه گسترده تری دارد، حروف صدادار آن کشیده تر و وقفه میان کلمه ها طولانی تر است، عبارت های کوتاه تری دارد و نسبت به گفتار عادی بزرگسالان حاوی تکرار بیشتری است.
نوزاد انسان مدت ها پیش از آنکه قادر به درک معنای کلمه ها باشد به ضرباهنگ، تندی و لحن کلام علاقه مند و حساس است. این پیام های مبالغه آمیز در مغز کودک به عنوان خوب و وابسته تفسیر و در آنجا به هیجانات خوشی و لذت ترجمه می شوند.
با این همه، پیوند مادر و نوزاد قادر به تبیین هیجانات نیرومندی که نواختن موسیقی و گوش دادن به آن تولید می کند نیست. زبان بچگانه احتمالا پس از آن به وجود آمد که دستگاه عصبی انسان به ملودی و ضرباهنگ حساس شده بود.
4- منشأ دریافت از آوا های قلمروطلبانه و هشدار
گیبون ها، شمپانزه ها، گوریل ها، اورانگوتان ها، لانگور ها (جنس Presbytis)، می مون های کولوبوس (Colobus)، و میمون های فریادکش (Alouata) آوا هایی کشیده تولید می کنند که از آن ها برای اعلام ادعایشان بر قلمرو و همچنین اعلام موقعیت افراد، غذا و شکارچیان استفاده می کنند. این آوا های کشیده از صدا های خالص بلندی تشکیل می شوند که ابتدا شتاب می گیرند و در پایان آهسته می شوند. آوا های کشیده را اصولا نر های غالب سر می دهند یا گیبون هایی که جفت شده اند در آواز های دونفره شان.
برای تبدیل شان به یک نوع آواز ساده تنها کافی است که یک ضرب آهنگ تکراری به آن ها افزوده شود.نیاکان انسانی اولیه ما احتمالا از آواگری های مشابهی استفاده می کردند.
این نظریه با معیار رساندن سود مستقیم هم به فرستنده آوا و هم به گیرنده آن مطابقت دارد. ضمناً تبیین می کند که چرا آوا های کشیده در ما هیجانات شدید بر می انگیزند. در گروه هایی که نر های زیادی داشته باشند، رقابت آوایی برای جلب توجه و رهبری گروه به آسانی ممکن است به پیچیدگی هر چه بیشتر آوا ها و شاید گنجاندن آهنگ در آن انجامیده باشد.
اما این نظریه در شکل کنونی آن نمی تواند تبیین کند که چرا در آوا های کشیده هیچ نخستی دیگری پیچیدگی بیشتری که تبدیل به موسیقی شود تکامل نیافت.
5- پیچیدگی در نتیجه انتخاب جنسی
ماده بعضی گونه های پرنده ها به شدت جذب نر هایی می شوند که خزانه آوازی بزرگتری دارند. پیچیدگی آوازی نهنگ های گوژپشت نیز احتمالا از سوی انتخاب جنسی برگزیده می شود.
چرا ماده ها باید به خزانه آوازی جفت های بالقوه توجه کنند؟!
فرضیه تنش تکوینی توضیح می دهد که چرا توانایی تولید یک خزانه آوازی پیچیده شاخص مطمئنی از کیفیت یک نر است.
یادگیری آواز ها و تولید آن ها از نظر شناختی کار پیچیده ای است. این کار نیازمند یک دستگاه عصبی تخصص یافته است که در زمانی تکوین می یابد که فرد با سرعت در حال رشد است و ممکن است دچار سوءتغذیه، انواع بیماری و تنش های دیگر شود.
در این دوره، بسکمک از دستگاه های فیزیولوژیک و آناتومیک دیگر نیز بر سر منابع محدود انرژی با هم در رقابت هستند. بنابراین پرنده نری که خوب و پرتوان آواز می خواند در واقع سلامت و شایستگی اش را تبلیغ می کند.
مردانی هم که بهتر از همه موسیقی مینوازند و می پایکوبیند از نظر زنان جذاب ترند.
مزایای تولیدمثلی توانایی های آوازی امروزه کاملا آشکار است. تعداد شرکای جنسی ستاره های جهانی موسیقی چند صد برابر مردان دیگر است. جیمی هندریکس، گیتاریست آمریکایی، در بیست و هفت سالگی در نتیجه مصرف بیش از حد موادی که برای تحریک تخیلش در موسیقی استفاده می کرد درگذشت. او در طول عمر کوتاهش با صد ها زن رابطه داشت، با دو زن رابطه بلندمدت موازی داشت، و در آمریکا، آلمان و سوئد صاحب فرزندانی شد. در شرایط نیاکانی ما، و در نبود روش های مدرن پیش گیری از آبستنی، او احتمالا پدر فرزندان بسیار بیشتری می شد!
پژوهش هایی که با کمک برش نگاری با گسیل پوزیترون و تصویربرداری تشدید مغناطیسی کارکردی اجرا شده نشان می دهند هم زبان و هم موسیقی وابسته به شبکه هایی عصبی با توزیع گسترده هستند که بعضی از آن ها همپوشانی دارند.
ارتباطات شنیداری پیچیده ما احتمالا همزمان با افزایش حجم مغز و همراه با تقسیم بندی وظایف قشر مخ میان دو نیمکره تکامل یافته است.
یک دلیل برای آنکه باور کنیم تمام موسیقی ها ویژگی های ساختاری پایه مشترکی دارند این است که دو جزء ملودی و ریتم اجزاء همیشگی تمام موسیقی ها هستند. جزء سوم، یعنی هارمونی، ظاهرا به بعضی سنت های موسیقی محدود است.
انتظار و لذت موسیقی
ما به این دلیل به موسیقی گوش می دهیم که هیجانات نیرومندی را در ما بر می انگیزد، هیجاناتی که بیشترشان لذت بخش هستند.
با این حال، در طول بخش عمده چند قرن گذشته، فیلسوفان غربی حوزه زیبایی شناسی در برابر این ایده مقاومت کرده اند که هنر در کل و موسیقی به طور خاص هیچ ارتباطی با صرف لذت داشته باشد.
اما لذت از هر نوعی که باشد زیست شناختی است. این فرضیه که انگیزه اصلی نواختن موسیقی و گوش دادن به آن لذت نیست غیر محتمل است.
تأثیر فرهنگ و آموزش بر ذائقه موسیقی
موسیقی انسان، با وجود تنوع چشمگیر آن، درست همانطور که دستور زبان عمیق زیربنای تمام زبان های انسانی است، با الگو های بنیادی مطابقت دارد. با این حال، اگرچه ممکن است شکلی از دستور موسیقی همگانی وجود داشته باشد، امکانش هست که موسیقی فرهنگ های دیگر نسبت به موسیقی فرهنگی که ما در آن پرورش یافته ایم به اندازه ای متفاوت باشد که به انداز ه ای صدا هایی از نظر ما ناموسیقایی باشند. در جامعه ما که هر روز جهانی تر می شود، و با مخاطب روزافزون و بازاری که در غرب برای موسیقی جهان با ساختار ها، مایه ها و بدخوانی های چالش برانگیزش به وجود آمده، این شرایط رو به تغییر است.
درون یک فرهنگ نیز، نوآوری در موسیقی ممکن است در نخستین باری که شنیده می شود ناخوشایند یا حتی آزاردهنده به نظر آید. اما پس از چند بار گوش دادن به آن ها، در اغلب موارد ریتم ها، ملودی ها یا هارمونی های جدید پذیرفته می شوند و خوشایند به نظر می رسند. ذائقه موسیقی بیشتر افراد در دوره نوجوانی در میان دوستان همسن شکل می گیرد؛ آن ها اغلب این سلیقه ها را در بقیه عمرشان حفظ می کنند.
اگرچه به احتمال زیاد شکل دهی به پیوند های اجتماعی عاملی نبود که در ابتدا به پیدایش موسیقی انجامید، اما هنگامی که واکنش های هیجانی نیرومندی به موسیقی در ما تکامل یافت، کارکرد های اجتماعی گوناگونی برای موسیقی پیدا شد. امروزه موسیقی فعالیت ها را هماهنگ می کند، خستگی را از تن مان در می کند، تنش را کاهش می دهد، موجب اتحاد گروه می شود، و پیام های سیاسی و دینی منتقل می کند.
منبع: خلاصه و بریده ای از فصل میمون آهنگین کتاب یاد جنگل دور - نوشته گوردون اوراینز - این کتاب 11 فصل زیبا پر از مثال ها و سؤال و پاسخ دارد که حتما خواندنش را توصیه می کنم.
منبع: یک پزشک