مصائب کلاس های آنلاین نوه ها
به گزارش وبلاگ نیک دل، صدای گریه ترمه فضای اتاق را پر می کند. مادربزرگ دستپاچه دکمه های لپ تاپ را یکی یکی فشار می دهد تا شاید معجزه ای اتفاق بیفتد. وسط کلاس آنلاین اینترنت قطع می شود و تلاش های زن هم نتیجه ای ندارد.
به گزارش وبلاگ نیک دل، روزنامه ایران در ادامه نوشت: شماره دخترش را می گیرد تا شاید با راهنمایی او اینترنت وصل شود اما بی فایده است. نوبت به همسایه می رسد تا شاید به دادش برسد. زن همسایه که متوجه موضوع می شود به کمک می آید و بعد از چند دقیقه تلاش دوباره اینترنت وصل می شود.
ترمه اشک هایش را پاک می کند و با صدای گرفته می گوید: خانم معلم اینترنت ما قطع شد و مادربزرگ من هم از اینترنت چیزی بلد نیست و با کمک خانم همسایه دوباره به کلاس آمدم.
مادربزرگ نفس راحتی می کشد و بعد از تشکر از همسایه می گوید: خدا این کرونا را لعنت کند که زحمت خانواده ها را چند برابر کرده. تا قبل از این بچه با سرویس می رفت مدرسه و برمی گشت. ما هم فقط به تربیت و غذایش فکر می کردیم و دغدغه دیگری نداشتیم. اما از وقتی کلاس ها آنلاین شد مسائل ما هم چند برابر شد. هیچ وقت فکر نمی کردم باید در این سن و سال کامپیوتر یاد بگیرم.
با انتها دورکاری و بازگشت کارمندان به سرکار حالا نوبت پدربزرگ ها و مادربزرگ ها است تا نوه ها را در کلاس های آنلاین همراهی کنند. با وجود واکسینه شدن بیش از 60 درصد دانش آموزان بالای 12 سال هنوز تعداد زیادی از کلاس های درس آنلاین برگزار می شود و کارشناسان اجازه بازگشایی نداده اند و دیگر خبری از پدربزرگ و مادربزرگ هایی که پشت در مدرسه منتظر نوه ها می شدند تا آنها را به خانه ببرند، نیست. حالا والدین سر کار می فرایند و خانه مامان بزرگ ها کلاس درس است.
از صبح همه کارهای خانه را کنار می گذارم و پیش نوه ام می نشینم که یک وقت از کلاس درس خارج نشود. کتاب و درس اینها هم که با زمان ما خیلی فرق دارد.
کبری خانم گوشی موبایلش را نشان می دهد و می گوید: این گوشی را ببین! تلفن من هیچی ندارد، فقط زنگ می زنم و جواب پیامک می دهم. اما با آنلاین شدن مدارس باید وصل شدن به اینترنت، وارد شدن به کلاس های مجازی و دانلود کردن فیلم و عکس هم یاد بگیریم. دخترم کارمند است و تا همین دو هفته قبل دورکار بود. تا قبل از کرونا نوه ام هر روز پیش من بود و روزهای خوبی کنار هم داشتیم. با سرویس به مدرسه می رفت.
وقتی هم می آمد با همسرم و نوه ام غذا می خوردیم و بعد از آن هم بازی می کردیم. در تربیتش هم کم نگذاشتم و دوست دارم مثل دخترم مستقل باشد. قصه زنان پیروز را برایش تعریف می کردم و گاهی اوقات هم آشپزی یادش می دادم. کنارش متوجه گذر زمان نمی شدیم اما از وقتی کرونا آمد همه چیز به هم ریخت. رفت وآمدها قطع شد و من و همسرم هم به کرونا مبتلا شدیم. تا فروکش کردن پیک پنجم فقط با تلفن در ارتباط بودیم. دخترم دورکار بود و در کلاس های آنلاین کنار مهیا می نشست. خیال من هم راحت بود که با فروکش کردن کرونا و انتها دورکاری مراقبت از بچه ها به مادربزرگ و پدربزرگ ها سپرده شده است. اما خیلی از همسن و سال های ما سواد و تجربه زیادی در زمینه کامپیوتر ندارند و در کلاس های آنلاین با مشکل روبرو می شویم. چند بار از کلاس آنلاین بیرون افتادیم و نتوانستیم به کلاس برگردیم. تا قبل از کرونا تعلیم با مدرسه بود و تربیت با ما اما حالا تربیت را کنار گذاشته ایم و فقط به درس و کلاس فکر می کنیم.
مادربزرگ آیناز معلم بازنشسته است. آیناز قبل از کرونا کنار مادربزرگ کلاس دوم ابتدایی را جهشی خواند. حالا اما مادربزرگ هر روز چشم به گوشی موبایل دارد تا نوه اش از درس جا نماند. می گوید اگر کلاس ها به همین شکل مجازی ادامه پیدا کنند، بچه ها با افت تحصیلی روبرو می شوند: 30 سال معلم بودم و درس دادم. بهترین روزهای زندگی ام در کنار دانش آموزان سپری شد. آن وقت ها اصلاً خبری از اینترنت و کلاس مجازی نبود. تک تک بچه ها را چهره به چهره می شناختم و می دانستم در کدام درس مشکل دارند و سعی می کردم ضعف شان را برطرف کنم. الان چند سالی است بازنشسته شده ام و چون دخترم کار می کند، نوه ام پیش من می ماند. کلاس اول ابتدایی که بود من و همسرم به مدرسه می بردیمش. تابستان کتاب های پایه دوم را با او کار کردم و با قبولی در امتحانات جهشی به پایه سوم رفت. همه چیز خوب پیش می رفت تا اینکه وسط سال تحصیلی کرونا آمد و مدارس تعطیل شد. پایه سوم و چهارم را مجازی خواند و الان هم کلاس پنجم است. باورکنید خیلی سخت است. از صبح کنارش می نشینم ولی می بینم حواسش به کلاس نیست. خودش را با گوشی سرگرم می کند و گاهی هم پیام می دهد. من هم که سر درنمی آورم. گاهی اوقات خانم معلم پیام می دهد ولی آیناز می گوید هیچ پیامی نیامده. با هزار بدبختی تکالیف مدرسه را انجام می دهد. وقتی مدرسه نمی فرایند و معلم را نمی بینند، انگیزه ای هم برای انجام تکلیف ندارند. پدربزرگ و مادربزرگ هم که نازشان را می کشند و برای همین نوه ها از ما زیاد حرف شنوی ندارند. ای کاش شرایط طوری شود تا کلاس های درس حضوری شوند. بچه ها در کلاس های آنلاین خیلی زود خسته می شوند و حوصله شان سر می رود. من معلم بودم و مسائل معلمان پایه ابتدایی را درک می کنم. آموختن درس و مفاهیم اولیه به بچه ها در کلاس های مجازی خیلی سخت است. مادربزرگ ها و پدربزرگ ها همیشه در تربیت بچه ها نقش دارند اما این روزها کنار بچه ها باید کتاب های مدرسه را دوره کنیم.
هیچ وقت فکر نمی کردم در این سن و سال بخواهم سراغ یادگیری کامپیوتر و اینترنت بروم. دلخوش بودیم که قدیمی هستیم و علاقه ای هم به فضای مجازی نداریم. اما وقتی کلاس های درس آنلاین شد مجبور شدیم اصول اولیه کار با کامپیوتر را یاد بگیریم.
ملیحه خانم از دخترش می خواهد بسته اینترنت گوشی موبایل را کنترل کند که فردا وسط کلاس اینترنت تمام نشود. می گوید آنقدر که نگران اینترنت و کلاس آنلاین نوه ام هستم، نگران غذا و کارهای خانه ام نیستم: شاید این روزها پدربزرگ ها و مادربزرگ ها بیشتر از بقیه، اخبار مربوط به بازگشایی مدارس را دنبال می کنند. البته سلامتی بچه ها مهمتر است اما برای من و همسن و سال های من نشستن کنار بچه ها در کلاس های آنلاین سخت است. دخترم هر روز نوه ام کیان را که اول ابتدایی است پیش من می گذارد و دختر سه ساله اش را هم با خودش سرکار می برد. کیان چهار ساعت کلاس آنلاین دارد و گاهی اوقات باید از مراحل نوشتنش فیلم بگیرم و در سامانه کلاس بارگذاری کنم. تا قبل از کرونا تنها چیزی که بلد بودم عکس گرفتن با موبایل بود. تلاش می کنم از کلاس جا نماند اما گاهی اوقات نمی شود. حالا این وسط باید فکر ناهار هم باشم. وقتی کلاس تمام می شود احساس می کنم کوه کنده ام. گاهی اوقات با خودم شعر خانه مادربزرگه را زمزمه می کنم؛ خونه مادربزرگه هزارتا قصه داره، خونه مادربزرگه کلاس آنلاین داره.
منبع: خبرگزاری ایسنا